@@فقط عاشق اونم@@

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

خدایا دیدی

خداجونم دید چقد قد ومغروره حتی نیومد وب حتی نیومد بگه ببخشید بهت فحش دادم تا کی من معذرت خواهی کنم.بذار برگرده فقط بذار برگرده باهاش قهر میکنم قهر میکنم تااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا10  دقیقه اخه دلم همین الانش براش تنگ شده اخه اصا برمیگرده فکر نکنم که برگرده:(:(

  • khanome ashegh
  • ۰
  • ۰

خدایا تموم شد همه چی

خدایا دلم داره میترکه هی میخوام گریه نکنم نمیشه هی میخوام جلو اشکامو بگیرم نمیشه خدایا بهم میگه برو به جهنم میگه گم شو میگه برو هر قبرستون دوست داری میگه یکار میکنم دیگه نتونی برگردی خدایا اخه چرا مگه من چیکار کردم باشه نمیخواد جواب بدی خودم میدونم نباید عاشق میشدم بقول اون ریدن تو هرچی عشقه ولی بهش بگو لعنتی دلمو اسیر کردی که چی به بزرگی تو قسم به همون کعبه به امام حسین قسم دیگه زنگ نمیزنم حتی اگه بمیرم وقتی منو نمیخواد بزور خودموبهش بچسبونم نه دیگه زنگ نمیزنم فقط تو فکرشو یادشو خاطرهاشو از دلم ببرکمکم کن گریه نکنم قلبمم که دیگه قلب اول نمیشه اما خدایا این رسمش نبود چشام قرمزه الان میان میگن چرا گریه کردی چی بگم اخه نذار بیان این اشکای لعنتییییییییییییییییییییییییییییی اون هیچوقت قبلا طاقت اشکای منو نداشت الان اشکامو مسخره میکنه با لحن مسخره وار میگه سرهرچیز گریه میکنه میگی قلبم شکست خدایا مگه نمیشکنه قلبم اشکای من مسخره کردن داره خدایا دل خوشیم بود خودش میدونست تو زندگیم چقدرمشکل دارم خیلییییییییییییییی بعدبهم میگه گم شو میگه برو به جهنم خدایا تورو به بزرگیت قسم جلو اشکامو بگیر تورو خداهیچوقت نشده یکبار بگه من اشتباه کردم بهت توهین کردم نشده بگه ببخشید باهات بد حرف زدم همش من معذرت خواهی کردم حتی بخاطر کارای نکرده خب خدایا چی میشد یکبار بگه معذرت میخوام که ایناروگفتم مگه من غرور ندارم همش له میکنم غرور مو تا الان هزار بار گفت گمشو بازبرگشتم و نتونستم تا حالا شده بگم برو و خودم نرم دنبالش خدایا خودت شاهدی چقد بدبختم من تو فقط ببین که چیا میکشم تو دنیات راضی به مرگم پس تمومش کن و ببر شاید اونور بهتر باشه ازاین جهنم میشنویییییییییییییییی منو ببرررررررررررررررررررخستهههههههههههههههههههه شدممممممممممممممممممممم بهم خوشی که ندادی تو دنیایییییییییییییی لعنتیت حداقل حرفمو گوش کن منو ببر

  • khanome ashegh
  • ۰
  • ۰

اسمون خدا هم قاطی کردچه بارونی میاد خدا هر قطره اندازه کله منه والا.رفتم زیربارون خیس خیس شدم حالا هی پشت هم عطسه تازه سرمام خوب شده بودا خدا کنه سرما نخورم بازباز باید امپول بزنم اگه سرما بخورم:( خدایا دل اسمونت چرا گرفته دل منم گرفته خیلی میشه براورده کنی حاجتمو خواهش میکنم هیچکس که حرف منو گوش نمیده تو حرفمو گوش بده حداقل همه باهام دعوا میکنن یا بهم فحش میدن خدایا میبینی بهم میگن احمق میگن روانی خب راست میگن دیگه احمقم یک موقعه هایی همه روباید از سرم بندازم بیرون خودم باشم و خودم با تنهایی خودم کیف کنم اما نمیتونم یکی بندازم بیرون اما اون .... بیخیال خدا جون خودت خوبی؟تو که دلت نگرفته از ما ادما میدونم گرفته چون ما ادما خیلی بدیم فردا میلاد امام زمانه مامان میگه هر ارزویی داری براورده میشه منم فردا میخوام ارزو کنم شاید فرجی بشه اما خدا جونم نمیدونم ارزویی که میکنم اونم دلش میخواد که براورده بشه یا نه یا میخواد واقعا برم گم شم خب خیلی وقتا میگه دیگه.خب میدونی اخه خواهرش نشون زد اما از اونروز از خودش خبری نشد خب هم نگرانش بودم هم دل تنگش بعدش فکر کردم شاید واقعا اون نشون زده بعد دوباره مثل دفعه قبل راحت گفت به تو ربطی نداره یکبار گفته بود اما یادم رفت که دیگ ازش چیزی نپرسم که دلمو بشکنه بگه  به توربطی نداره بهم میگه باید بهت توضیح بدم خدایا من چطور همه چیو واسش توضیح میدم مو به مو نمیگم به توچه اما تا من یک چیز ازش میپرسم میگه به توچه خیلی وقتا دلم میشکنه خدا گوشتو بیارجلو بهش بفهمون دوسش دارم بهش بفهمون دوریش واسم سخته گوششو بکش اروما دردش نیاد.دورو برش که شلوغ میشه منو به کل یادش میره اما من بیشتر تو شلوغی یادشم تا توتنهایی خودم نمیدونم خدا جونم خودمم دیگه نمیدونم فقط اینکه کمکم کن خدا میگما خدا اینم بهش بگو هیچی نمیخواد بگی باز الان باهام دعوا میکنه خدایا عشقم اینجور پدرم اونجور میبینی اخه  ببخشید یک موقعه هایی بهت میگم اصلا تونیسی و وجود نداری باهات قهر میکنم اگه تورو نداشتم با کی حرف میزدم الان با کی درد ودل میکردم اگه هم نوشتم خواستم اینا بمونه بعدا بخونمشون خیلییییییییییییییی دوست دارم خدا جونم مواظبش باش نذاری ناراحت بشه نذاری دلش بگیره با اینکه دل منو شکوند نذار دلش بشکنه بهم گم شو احمق روانی بهم زنگ نزن راحتم بذار اشکال نداره خداجونم عادیه حرفاش تو این مدت زیاد از این حرفا شنیدم:(:(:(

  • khanome ashegh
  • ۰
  • ۰

قصه اشنایی

حالاکه رفت میخوام قصه اشناییمونو تاامروز بنویسم تا همیشه بااین قصه ها زندگی کنم.ماه رمضون بود ماقراربودبریم رشت امانه اونشب چون اونشب مراسم چهلم شوهرعمه بابانبود اماچون روزش باباحسین و زده بود سرحسین شکسته بود گفت امشب برین ک ازم سوال و جواب نکنن انگارزمین وزمان دست ب دست هم داده بود تا ماباهم اشناشیم رفتیم ترمینال هنوزافطارهم نخورده بودیم 

  • ۰
  • ۰

من😞


من از چشمات دل کندم
با اینکه زندگیم بودی
میدونستم یه روزی میری
ولی نه به همین زودی
من از رویات خط خوردم
من از چشمه تو افتادم
چقد اسون دل کندی
چه راحت بردی از یادم

به دنیای تو وابستم
ولی رد میشیم از حسم

باید باور کنم رفتی؟
میدونم اخره قصه ست.
  • khanome ashegh
  • ۰
  • ۰

روزگارا:

تو اگر سخت به من میگیری،

با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،

گرچه دلگیرتر از دیروزم،

گر چه فردای غم انگیز مرا میخواند،

لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست

زندگی باید کرد...!..

اینم از عاشقی دونفر که راحت تمام شد ورفت خداکتابشو بست داستانت قشنگ بود روزگار فقط من خوابم نبرد میشه  داستان تا اخر عمرم ادامه پیدا کنه اخه داستانت قشنگ بودمیشه نبندی کتاب داستانتو بازم برام داستانو بخونی میشه داستانو بیشتر کش بدی تا من به خواب عمیق فرو برم درسته خیلی خستم اما داستانت انقد زیباست که دلم نمیاد بخوابم پس توام ادامش بده نبند کتاب سحرامیزتو فقط نذار اخر داستانت به جدایی ختم شه میشه اینکارو بکنی میشه یکبارم شده تو به دخترک داستانت رحم کنی و باهاش مهربون باشی اخرداستانش شیرین تمام بشه اخه دخترک داستانت خیلی تنهاست و هیچکسو نداره پس بهش رحم کن و کمکش کن

  • khanome ashegh